وجود مبارک حضرت ولی عصر (عج) فرمود: آفتاب بالأخره هست، این ابر جلوی چشم شما را گرفته؛ شما غائبید،نه ما ! اینکه در جواب آن سئوال که در زمان غیبت از شما چگونه استفاده می کنند، فرمود : مثل آفتاب پشت ابر است؛ یعنی شما غائبید، نه ما ! :: برچسبها:
حضرت ولی عصر (عج) ,
:: بازدید از این مطلب : 467
عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظهء باران نرسیده است؟
وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده
است
و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف
گمگشته به کنعان نرسیده است ؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد،
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش
صدایم به صدایی...
:: برچسبها:
جمعه دلگیر ,
:: بازدید از این مطلب : 487
اقا جان یوسف در چاه!
دلم سوخته از اه نفسهای غریبت.
همه گویندبه انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچاره دلداده دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟
:: برچسبها:
اقا جان ,
یا امام زمان ,
:: بازدید از این مطلب : 473
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره،
مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
:: برچسبها:
عاشق دلسوخته ,
یا امام زمان ,
:: بازدید از این مطلب : 415
جمعه یعنی انتظار بی کران
جمعه یعنی دور شو از دیگران
جمعه یعنی طالب مهدی شدن
جمعه یعنی ضد بد عهدی شدن
جمعه یعنی آرزوی فاطمه
جمعه یعنی گریه بی واهمه
جمعه یعنی مست و بی پروا شدن
جمعه یعنی عاشق زهرا شدن
جمعه یعنی تیغ در دست علی
جمعه یعنی هستی هست علی
جمعه یعنی با شهیدان ساختن
جمعه یعنی برقه برانداختن
جمعه یعنی با یتیمان خوب باش
جمعه یعنی ساده و محبوب باش
جمعه یعنی درد را درمان کنی
جمعه یعنی آنچه خواهی آن کنی
جمعه یعنی یک بهانه یک نفس
جمعه یعنی شاد بیرون از قفس
جمعه یعنی عید، یعنی پاک شو
همنشین انجم و افلاک شو :: برچسبها:
جمعه ,
یا امام زمان (ع) ,
یا مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 225
بی اذن تو هرگز عددی صد نشود
بر هرکه نظر کنی دگر بد نشود
زهرا(س) تو دعا کن که بیاید مهدی(ع)
زیرا تو اگر دعا کنی رد نشود
{اللهم عجل لولیک الفرج} :: برچسبها:
آقا جان ,
یا مهدی (عج) ,
:: بازدید از این مطلب : 254
بازهم آدیینه ای آمد ولی مهدی کجاست ؟
یک نفر میگفت مهدی جمعه ها در کربلاست
رو به سوی کربلا کردم که فریادش زنم
باز هم با ندبه ای از هجر مولا دم زنم
آمد از سویی ندایی آی اهل انتظار
اندکی دیگر صبوری میرسد دیدار یار
اللهم عجل لولیک الفرج :: برچسبها:
یا امام زمان ,
کربلا ,
یا امام حسین علیه السلام ,
:: بازدید از این مطلب : 243
برمشامم میرسد هر جمعه بوی انتظار
بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار
تشنه ی دیدار یارم، معصیت مهلت بده
تا بمیرم در رکابش با کمال افتخار
"نذر ظهورش صلوات" :: برچسبها:
بوی انتظار ,
یا امام زمان ,
یا مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 306
دنبال نشانت نشدم این جمعه
پروانه ی جانت نشدم این جمعه
من آبروی منتظران را بردم
حتی نگرانت نشدم این جمعه :: برچسبها:
این جمعه ,
امام زمان ,
یا مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 237
بازهم آدیینه ای آمد ولی مهدی کجاست ؟
یک نفر میگفت مهدی جمعه ها در کربلاست
رو به سوی کربلا کردم که فریادش زنم
باز هم با ندبه ای از هجر مولا دم زنم
آمد از سویی ندایی آی اهل انتظار
اندکی دیگر صبوری میرسد دیدار یار
اللهم عجل لولیک الفرج :: برچسبها:
یا امام زمان ,
باز جمعه ی دیگر ,
صبور ,
:: بازدید از این مطلب : 287
ای شیعه مخور غصه که صاحب داری
آیینه ی مظهر العجایب داری
یادت نرود دعا کنی مهدی را
امشب که تو لیله الرغایب داری
:: برچسبها:
یا صاحب الزمان ,
یا مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393 |
نظرات ()
از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي با ترنم با ترانه با سروش سبز آب از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي مثل عطر تازه تک جنگل باران زده در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي
«شعر امام زمان»
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم گفتا که در کوی عمل کن جستجویم گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن گفتم ز حق دارم تمنای سکینه گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه گفتم رخت را از من واله مگردان گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان گفتم به جان مادرت من را دعا کن گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن گفتا به آب دیده دل را شستشو کن گفتم دلم از بند غم آزاد گردان گفتا که دل با یاد حق آباد گردان گفتم که شام تا دلها را سحر کن گفتا دعا همواره با اشک بصر کن گفتم که از هجران رویت بی قرارم گفتا که روز وصل را در انتظارم
از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي با ترنم با ترانه با سروش سبز آب از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي مثل عطر تازه تک جنگل باران زده در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي
«شعر امام زمان»
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم گفتا که در کوی عمل کن جستجویم گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن گفتم ز حق دارم تمنای سکینه گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه گفتم رخت را از من واله مگردان گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان گفتم به جان مادرت من را دعا کن گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن گفتا به آب دیده دل را شستشو کن گفتم دلم از بند غم آزاد گردان گفتا که دل با یاد حق آباد گردان گفتم که شام تا دلها را سحر کن گفتا دعا همواره با اشک بصر کن گفتم که از هجران رویت بی قرارم گفتا که روز وصل را در انتظارم
حكيمه خاتون عمه امام حسن عسكري(ع) مي گويد: در شب نيمه شعبان بود كه برادرزاده ام امام حسن(ع) مرا دعوت كرد تا افطار در خانه ايشان بروم من هم افطار به خانه امام رفتم و بعد از صرف افطار برادرزاده ام گفت: عمه جان امشب اينجا بمان چرا كه امشب خداوند جهان را به نور وجود حجت خويش، نور باران خواهد ساخت. تا سحر در كنار نرگس خاتون ماندم و دمدمهاي صبح بود كه نرجس بعد از پايان بردن نماز به خود مي پيچيد امام عسكري(ع) از اتاق خويش بيرون آمد و به من فرمود: عمه جان برايش سوره مباركه قدر را تلاوت كن. من يك چيز عجيبي در آن سحرگاه ديدم و آن اين بود كه هنوز بچه اي كه به دنيا نيامده بود همراه من به تلاوت قرآن پرداخت و سوره مباركه در را با من تا آخرين واژه تلاوت كرد. از شنيدن نواي دل انگيز قرآن او هراسان شدم كه امام حسن عسكري(ع) مرا صدا كرد و فرمود:«عمه جان! آيا از قدرت الهي شگفت زده شده اي؟ اوست كه ما را در خردسالي به بيان دانش و حكمت توانا ساخت و به سخن در آورد و در بزرگسالي روي زمين حجت خويش قررار مي دهد چه جاي شگفتي است؟!» هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود كه «نرجس» از نظرم ناپديد گرديد و گويي حجابي ميان من و او فرو افكنده شد و ما را از هم جدا ساخت در روايت ديگري آمده است كه :سپس لحظاتي چند حالت وصف ناپذيري برايم پيش آمد به گونه اي كه گويي دستگاه دريافت وجودم از كار افتاده است و نمي دانستم در اطرافم چه مي گذرد به خود آمدم و فرياد زنان و به سرعت به طرف اتاق امام دويدم اما پيش از آنچه چيزي بگويم فرمود:« عمه جان بازگرد كه او را در همان جا خواهي يافت كه از برابر ديدگانت ناپديد شد.» به اتاق نرجس بازگشتم ، ديديم پرده اي كه ما را از هم جدا ساخته بود برطرف شده است، چشمم به آن بانوي گرامي افتاد ، ديدم چهره اش غرق در نور است به گونه اي كه ديدگانم را خيره ساخت و در همين لحظات كودك گرانمايه اي را ديدم كه در حال سجده است و خداي را ستايش مي كند. (بحار ج،52، امام المهدي، آيت الله سيد محمد كاظم قزويني ص 191)